سید ابراهیم علوی
تاریخ بشر مملو از رویدادها و حوادثی است که آنرا بوجود آورده اند اما معدودند وقایعی که بدلیل ظرفیت و ابعاد تأثیرگذاری بر شرایط بعد از وقوع خود، از اهمیت و برجستگی ویژه ای برخوردارند و بعنوان مقاطع مهم تاریخی یا نقاط عطف تاریخ از آنها یاد می شود. انقلاب اسلامی ایران اما، بدلیل گستره و عمق نفوذ بر حوزه های فکری و فرهنگی بی تردید مهمترین واقعه تاریخ معاصر به حساب می آید.
پیرامون تأثیرات انقلاب اسلامی بر تحولات جهانی و بخصوص خاورمیانه در سالهای اخیر مباحث، تحلیها و تفاسیر بسیاری با جهت گیریهای مثبت و منفی از سوی متفکرین و حتی سیاستمداران شرقی و غربی ارائه شده است که تقریباً همگی اتفاق نظر دارند، وقوع انقلاب اسلامی در حوزه های مختلف و بخصوص حوزه فرهنگی و سیاسی تحولات منطقه را تحت الشعاع ارزشهای خود قرارداده است. بدون شک بیداری اسلامی که امروز در خاورمیانه عربی و شمال آفریقا شاهد آن هستیم مهمترین بازتاب انقلاب اسلامی ایران در بین ملتهای مسلمان منطقه است، هر چند که نظام سلطه سعی در مخدوش کردن این ارتباط مبنایی دارد تا حال که نتوانسته از وقوع این خیزشها جلوگیری کند، حداقل بتواند آنرا به نوعی تحریف نماید. کسانی که تحولات خاورمیانه را دنبال می کنند به خاطر دارند که در جنگ غزه سران مرتجع عرب چگونه رژیم صهیونیستی را در سرکوب و محاصره مردم مظلوم غزه همراهی می کردند! و همان روزها این سؤال مطرح بود که چرا سران وابسته عرب خواستار نابودی دولت منتخب حماس هستند؟! حماس که دیگر یک گروه شیعی مثل حزب الله لبنان نبود تا با همراهی غرب و رژیم صهیونیستی در صدد نابودی آن برآیند.! در بررسی این رفتار سؤال برانگیز به این تحلیل رسیدیم که وقتی مردم فلسطین پس از سالها مبارزه با شعارهای ناسیونالیستی بی نتیجه و قبول شکستها و عقب نشینی های متوالی در دستیابی به حقوق خود از جانب حکام سازشکار عرب و همچنین رهبران به اصطلاح میانه رو فلسطینی خسته و ناامید شدند، با الگو قراردادن مبارزات آزادی بخش حزب الله لبنان در بیرون کردن رژیم اشغالگر صهیونیستی از جنوب لبنان و بدنبال آن پیروزی حماسی جنگ 33 روزه، در رویکردی تاریخی، ماهیت مبارزه خود را از ماهیت سکولار به ماهیت دینی و اسلامی تغییر دادند و در انتخابات سال 2006 به گروه هایی روی آوردند که از این الگو پیروی می کردند و این یعنی همان رشد و نفوذ بیدار اسلامی که غرب و حکام مرتجع عرب از آن به شدت وحشت داشتند، آنهم در جایی مثل فلسطین که به عنوان قبله اول مسلمین، تحولات آن در کانون توجه افکار عمومی جهان اسلام قراردارد و غرب و بخصوص سران مرتجع عرب به خوبی می دانستند که پیروزی حماس در این جنگ به اوج گیری هر چه سریعتر موج بیداری اسلامی در بین ملتهای منطقه دامن زده و بقای حکومت آنها را با چالشی جدی مواجه خواهد کرد، لذا منفعلانه درصدد جلوگیری از گسترش این جریان فکری برآمدند و اتفاقاً در همان مقطع و مبتنی بر همین تحلیل در مقاله ای با عنوان «وحشت سران مرتجع عرب از موج بیداری اسلامی در منطقه» (کیهان 29 دی 1387 شماره 19280) وقایع امروز خاورمیانه عربی بدرستی پیش بینی شده بود.
آنچه که امروز در خاورمیانه جریان دارد همان حادثه ای است که غرب از روز اول وقوع انقلاب اسلامی از آن وحشت داشت و تلاشهای زیادی کرد تا این جریان فکری را در سرچشمه آن خاموش کند و اساساً مهمترین علت دشمنی های غرب با انقلاب اسلامی ایران در سی دو سال گذشته همین بود ولی بی تردید امروز دیگر امواج امواج ارزشهای انقلاب اسلامی ایران به ساحل باور ملتهای مسلمان رسیده و می رود تا از مرزهای خاورمیانه خارج و جهان را تحت تأثیر امواج خود قرار دهد. بررسی و پیش بینی ابعاد جهانی این واقعه مجال بیشتری نیاز دارد اما بصورت خلاصه می توان اثرات آن را در دو بعد سخت و نرم مورد مطالعه قرار داد. آنچه مسلم است، با توجه وجود منابع غنی و استراتژیک انرژی در منطقه و همچنین جایگاه ویژه خاورمیانه در اقتصاد جهانی، می توان پیش بینی کرد اولین حوزه ای که تحت تأثیر این امواج قرار خواهد گرفت حوزه لیبرال سرمایه داری است که با توجه به بروز بحرانهای اقتصادی در سالهای اخیر حال روز خوشی هم ندارد. اگر بدانیم که لیبرال سرمایه داری برای بقای خود تا چه اندازه به منابع استراتژیک انرژی و بخصوص ارزان قیمت خاورمیانه نیاز دارد، آنگاه در می یابیم که وقتی دولتمردان غربی از منابع استراتژیک غرب در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس صحبت می کنند، وقتی از اجرای طرح خاورمیانه بزرگ با محوریت اسرائیل صحبت می کنند و وقتی اصرار به حضور گسترده نظامی در منطقه هارتلند دارند، منظور شان چیست. در این جا مجال آن نیست که به تحلیل نیازهای حیاتی کاپیتالیسم بپردازیم اما همین قدر بدانیم آنچه که فروپاشی پیش بینی شده نظام طبقاتی و سودمحور سرمایه داری را به تعویق انداخت، مکانیزم استعمار بود. تاریخ غرب و شکل گیری مکتب مادی لیبرال سرمایه داری نشان میدهد پیدایش سرمایه داری با شروع استعمارگری تقریباً همزمان بوده است، گویا لیبرال سرمایه داری بدون استعمار قادر به ادامه حیات نیست. به هر حال سقوط حکام مستبد و کمپرادور عرب را باید پایان دوران استعمارنو و شکست طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا را، سقط جنین استعمار فرانو و آغاز فروپاشی نظام سلطه ارزیابی کرد. اگر چه موج بیداری اسلامی تازه درمراحل اولیه خود بوده و فراز و نشیبها و کش وقوسهای زیادی پیش روی خواهد داشت، اما اگر هم اثرات آن در کوتاه مدت، فقط محدود به بیداری و همگرایی ملتهای مسلمان منطقه در صیانت از سرمایه های ملی خود باشد، تبعات آن برای غربی که هنوز نتوانسته خود را از زیر آوار مخرب بحران اقتصادی سال 2008 رها سازد، بسیار شکننده خواهد بود و می تواند سبب تشدید بحران اقتصادی اخیر و به تبع آن شدت گرفتن اعتراضات مردمی و بروز بحران های وسیع اجتماعی و سیاسی شود.
اما به نظر می رسد آنچه که غرب را بیشتر از همه به هراس انداخته، بعد فکری و نظری جریان بیداری اسلامی است. اینکه بعد از قرنها دین ستیزی و تلاش برای به حاشیه راندن دین و تئوریزه کردن سکولاریسم و ارزشهای مادی، امروز جنبشی فراگیر و آزادی بخش با محوریت دین درمنطقه ای حساس و به وسعت خاورمیانه و شمال آفریقا به وقع می پیوندند و معلوم نیست تا کجا ادامه خواهد یافت، کابوسی بس وحشتناک است که تعبیر آن می تواند، افول اندیشه های اومانیستی و رکود ارزشهای سکولاریستی و لیبرالیستی و در نهایت بن بست فلسفی مکاتب مادی باشد و بر این اساس به نظر می رسد کم کم در جوار کمونیسم باید جایی هم در موزه تاریخ برای لیبرالیسم در نظر گرفت. به یقین آن روزی که معمار حکیم و ژرف اندیش بیداری اسلامی، وقوع انقلاب اسلامی ایران را به انفجار نور تعبیر کرد، به رسالت جهانی این انقلاب می اندیشید و ایمان داشت که بیداری اسلامی سرآغازی بر بیداری انسانی در جهان خواهد شد.